دکتر محمد مشاری

مدیرعامل کارگزاری بانک ملت

نویسنده و مترجم

مدرس و کوچ سرمایه‌گذاری

دکتر محمد مشاری

مدیرعامل کارگزاری بانک ملت

نویسنده و مترجم

مدرس و کوچ سرمایه‌گذاری

نوشته های بلاگ

نام مبارکش، در هر جا

2 آوریل 2022 نوشته‌های ادبی
نام مبارکش، در هر جا

پنج شنبه صبح است.بیکار و بی انگیزه ام.یله شده ام روی مبل راحتی جلوی تلویزیون.چند تا کتاب روی میز تلنبار شده اند.حوصله خواندن ندارم.من پنج شنبه صبح ها حال جمعه غروب ها را دارم.یکسال است که این طوری شده ام.کلافه.بی حوصله.کمی هم عصبانی.
صدای پیامک موبایل به خود میاوردم.پیامک را باز می کنم:
«مشترک محترم آقای حشمت الله مشاری مهلت پرداخت برق مصرفی شما به اتمام رسیده است.جهت جلوگیری از قطع…..»
اسم مبارکش را که می خوانم،چیزی راه گلویم را می بندد.چند ثانیه طول می کشد تا یادم بیاید که خانه اش را اجاره داده ایم.از بس که بعد از رفتنش هر چه دیوارها را دستمال کشیدیم غبار غمش پاک نشد.تحمل آن در و دیوار را نداشتیم.
باید زنگ بزنم به مستاجر .غرولند کنم.کمی هم اگر صدایم را بالا ببرم مشکلی نیست.
مفت مفت نشسته پول برق هم نمی دهد…
شماره مستاجر را می گیرم.یک بوق می خورد.چشم تو چشم می شوم با قاب نقاشی سیاه و سفید روی دیوار.تصویر بابا.که بر خلاف همیشه نمی خندد.گره انداخته به ابروهایش.عصبانی است.لبخند پریده از روی صورت لاغرش.
بوق دوم نخورده.قطع می کنم.دور اتاق چرخی میزنم.دست می کشم روی شیشه قاب نقاشی.ته ریش هایش می رود توی کف دستم.کف دستم را می بوسم.دوباره می کشم روی شیشه.می کشم روی صورتم.
پیامک را باز می کنم.شناسه قبض را کپی می کنم .قبض پرداخت می شود.گره از ابروهایش باز می شود.دوباره می خندد.قاب را پایین می آورم.شیشه قاب نقاشی پر می شود از رد لبهایم.تلفنم زنگ می خورد.مستاجر منزل حضرت بابا است.صدایش می لرزد:
-سلام.در خدمتم.
-سلام.ببخشید دستم خورد..
خیالش راحت می شود.صدایش لبخند می زند انگار.در دلم دعا می کنم هیچ وقت قبض های برق را پرداخت نکند.
چیزهایی می گوید از خرابی کاسبی…چکهای برگشتی…عقب افتادن اجاره…درست نمی فهمم.چون دارم دعا می کنم هیچ وقت هیچ پسری به دنیا نیاید مگر این که پدری داشته باشد مثل حضرت بابا که در بود و نبودش جاری باشد در تمام لحظات.در صبح های پنج شنبه.

برچسب:
یک دیدگاه بنویسید